فصل سي و سوم - موفقیت در امتحانات




نگاهاش ، روز اول كمي اذيتم مي كرد . اما با نزديك شدن به شب ، كم كم اين حالت از بين رفت. سحر با بچه ها قاطي شده بود و داشت خوش مي گذروند. بيشتر از همه داريوش دور و پرش مي چرخيد و باهاش سر بسر مي ذاشت. انگار خود سحر هم بدش نمي اومد با اون نزديك تر بشه. سپيده و ليلا هم كه ابتدا از حضور اون احساس خوشايندي نداشتن رفته رفته حساسيت خودشون رو از دست داده بودن. سحر البته در تمام طول سفر سعي مي كرد كه در هر شرايط مقابل من قرار بگيره تا بدون هيچ مانعي بتونه من رو ببينه اما به گونه اي اين كار رو مي كرد كه زياد تو چشم نمي خورد. كار هرروز بچه ها شده بود صبح ها شنا تو دريا بعد از ظهر ها گردش توي جنگل و غروبها جمع شدن كنار ساحل و زدن و رقصيدن و خوردن بلال هايي كه همونجا روي آتيش خودمون درست مي كرديم. و يا باقلا پخته هايي كه مش قربون و گلنسا مي پختن و مي آوردن لب ساحل . بچه ها حسابي خوش بودن و از اين سفر دسته جمعي لذت مي بردن . بالاخره مسافرت بدون هيچ حادثه ويژه اي به پايان رسيد و همگي به تهران برگشتيم . ظاهرا نظر نازنين درست بود با زياد شدن رفت و آمدهاي سحر و ما نگاه هاي اون عادي و عادي تر مي شد . اون كاملا با داريوش گرم گرفته بود و تقريبا دائم با هم بودن. روزها يكي بعد از ديگري مي گذشت و روز اعلام نتايج امتحانات نهايي نزديك تر مي شد . بالاخره روز موعود فرا رسيد . شب خونه دايي اينا بوديم . من صبح زود بلند شدم و بعد از اصلاح و استحمام نازنين رو صدا كردم

نازنين از جاش بلند شد و گفت: به به سحر خيز شدي كجا ايشالله ؟

گفتم : جايي كار دارم و بعد هم بايد يه سر برم دبيرستان .امروز نتايج رو اعلام مي كنن .

گفت : تنها تنها ؟

گفتم : نه عزيزم ، واسه همين صدات كردم .

بلند شد و امد طرفم ، بغلم كرد و گفت : راستش من امروز با سپپده و ليلا و سحر قرار دارم . ميخوايم با هم بريم خريد. البته اگه همسر عزيزم اجازه بده.

گفتم : خواهش مي كنم عزيز دلم ، اجازه من هم دست شماست اما فكر مي كردم شايد دوست داشته باشي با من بياي . نازنين جواب داد : مي دوني خيلي دوست دارم ، اما چون با بچه ها قرار گذاشتم نمي تونم كاري بكنم.

گفتم : باشه هر جور كه صلاح مي دوني عمل كن.

من رو بوسيد و گفت : من از نتيجه مطمئن هستم . بنابر اين اصلا عجله اي ندارم . بعد بلند شد و با هم به طبقه پايين رفتيم كنار من نشست صبحانه مختصري خوردم و آماده حركت شدم . پرسيد اگه نظرم عوض شد چه ساعتي ميري مدرسه كه منم از بچه ها خواهش كنم منو بيارن اونجا .

گفتم : حدودساعت يازده تا يازده و نيم.

گفت : باشه . ببينم چي ميشه.

خداحافظي كردم و از خونه خارج شدم . چند تا كار بود كه بايد انجام مي دادم از جمله اينكه سري مي زدم ميدون ارگ و به يكي از بچه هاي راديو كه مشكلي پيدا كرده بود و از من كمك خواسته بود كمي پول مي دادم. بنده خدا پدرش دچار بيماري سختي شده بود و كارش به بيمارستان كشيده بود . من مي دونستم چون تازه ازدواج كرده دستش خاليه واسه همين بهش قول داده بودم يكم پول قرض بدم ، بنا براين سر راه به بانك رفتم و پنج هزار تومن از حسابم برداشت كردم و بعد از انجام كاراي ديگه به سراغ اون رفتم . و بعد از دادن پول حدود ساعت يازده و بيست دقيقه بود كه به مدرسه رسيدم. تك و توك بچه ها تو حياط بودن ، من به طرف دفتر رفتم آقاي ضرغامي رو ديدم

تا چشمش به من افتاد بک سلام و عليك کرد و گفت : برو دفتر آقاي ديو سالار .

نگران شدم سريعا خودم رو به دفتر آقاي مدير رسوندم و در زدم . آقاي ديوسالار گفت بفرماييد تو وارد شدم. چند نفر نشسته بودند . معلوم بود از اداره آموزش و پرورش اومده بودن.سلام كردم أقاي ديو سالار جوابم رو داد و رو به افرادي كه تو اتاق بودن گفت : ايشون هستن قلبم داشت وا ميساد چرا من رو به اونها معرفي ميكرد ؟

می بینمت که تماشا نشسته ای مرا - فصل اول : نگاه

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 41 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 40 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 39 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 38 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 37 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 36 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی

مي ,كه ,رو ,، ,ها ,بچه ,بچه ها ,بعد از ,و گفت ,بود و ,و بعد

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

nilootrayane مطالب اینترنتی کلینیک زخم در ارومیه روزهای دانشجویی آناهیتا فیلم , دانلود فیلم های ایرانی99,دانلود فیلم های هندی ,danlod filmhaye khareji 2020,danlod filmhaye khareji 2021 ,دانلود فیلم های 2021,دانلود رایگان فیلم های خار مطالب اینترنتی پروموویز - مرجع دانلود رایگان فیلم و سریال کره ای amiralimusic elavatoor European goldfinch.net