فصل سي و پنجم - بر سر دو راهی
براي انجام كار هاي استخدام مدركم رو به قسمت کار گزيني دادم . اونها قبلا همه چيز رو آماده كرده بودند.به همين دليل خيلي زود ابلاغ من به عنوان تهيه كننده راديو بهم داده شد. اما در مورد حضور در دانشكده گفتند ، دستورالعمل جديدي اومده كه بايد تا يك هفته صبر كنم. راستش يكم دمق شدم . داشتم فكر مي كردم نكنه به قولشون عمل نكن و من رو به عنوان سهميه سازماني وارد دانشكده نكن. بهر صورت چاره اي نبود بايد صبر مي كردم . مدتي از اين ماجرا گذشته بود . منم كه حالا بعنوان تهيه كننده در رايو مشغول به كار شده بودم . بطور مرتب در اداره حاضر و كارهايي كه بعهده ام گذاشته مي شد انجام مي دادم. هرچند قبلا هم همينطور بود اما حالا رسمي تر شده بود. يه روز بچه هاي كار گزيني خبر دادند كه يه حكم برام اومده و بايد برم كارگزيني و ضمن دادن رسيد اونو تحويل بگيرم . به كار گزيني رفتم و بعد از امضاي دو تا دفتر نامه اي رو به من تحويل دادند. با كنجكاوي در پاكت رو باز كردم.نامه از طرف رييس دفتر مهندس قطبي رييس سازمان راديو تلويزيون ماي ايران بود. تو نامه نوشته شده بود. جناب آقاي احمد تهراني با توجه به فرمان اعليحضرت همايون شاهنشاه آريا مهر مبني بر شناسايي جوانان مستعد ايران و اعزام آنان به كشور هاي صاحب دانش روز بمنظور بالا بردن سطح علمي و دانش فني كشور و توسعه و پيشرفت اين سرزمين كهن كه مهد تمدنهاي بزرگ بوده است . و با توجه به نياز هاي سازمان بدينوسيله به شما ابلاغ مي گردد كه از تاريخ اول مهر ماه دو هزار و پانصد و سي و پنج شاهنشاهي بعنوان دانشجوي بورسيه دولت شاهنشاهي ايران در دانشكده هنر هاي دراماتيك پاريس آغاز به تحصيل خواهيد نمود بديهي است كليه امكانات مورد نياز شما از طريق دفتر سازمان در پاريس تدارك ديده شده است. رئيس دفتر رياست سازمان راديو تلويزيون ملي هيجدهم تير ماه دو هزار و پانصد و سي و پنج شاهنشاهي باورم نمي شدسرم گيج افتاد چند لحظه به ديوار تكيه دادم و واسادم يعني چي؟ در يك لحظه هزاران مسئله از ذهنم مثل برق و باد گذشت. قاعدتا بايد خوشحال مي شدم . اما . نامه رو تو جيبم گذاشتم و به محل كارم برگشتم . بچه ها دوره ام كردند كه ببينند چه خبر بوده ظاهر نشون مي داد خبر خوبي ندارم . بچه ها مرتب سوال مي كردند چي شد . جريان نامه چي بود بالاخره نامه رو در آوردم و دادم دستشون.بعد از خوندن نامه هورايي كشيدن و من رو در بغل گرفتن و شروع كردن من رو بوسيدن و تبريك گفتن . من لبخندي بر لب
داشتم . اما تو دلم آشوبی به پا بود اين به اون معني ست كه من بايد از نازنينم دور بشم من هرگز چنين چيزي نمي خواستم و به هيچ عنوان و به هيچ قيمت حاضر به چنين كاري نمي شدم هيچكس از درون من و غوغايي كه به پا بود خبر نداشت اين ايده ال ترين خبري بود كه مي شد در سازمان به كسي داد. و يه دليل خوب براي هيجانزده شدن. اما من بشدت دلم گرفته بود. خبر به سرعت تو اداره پيچیده بود هر جا كه پام مي رسيد بچه ها دوره ام مي كردند و تبريك ميگفتند در طول زمان باقيمونده تا پايان وقت اداري با خودم فكر ميكردم اين خبر رو چه جوري به نازنين بدم.نمي دونستم عكس العمل اون چيه؟ هنگامي كه از در سازمان زدم بيرون تصميم خودمو گرفته بودم من اين بورس رو قبول نمي كردم حتي اگه به قيمت عدم حضورم در دانشكده سازمان تموم ميشد حتي اخراج از سازمان من تحت هيچ شرايطي حاظر به دور شدن از نازنين نبودماصلا احساس خوبي نسبت به اين دوري و جدايي نداشتم . با گرفتن اين تصميم پا رو روي پدال گاز ماشين گذاشتم و به طرف خونه دايي اينا حركت كردم.
می بینمت که تماشا نشسته ای مرا - فصل اول : نگاه
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 41 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 40 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 39 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 38 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 37 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
میبینمت که تماشا نشسته ای مرا 36 – نویسنده صلاح الدین احمد لواسانی
رو ,كه ,مي ,سازمان ,نامه ,نمي ,و به ,بچه ها ,من رو ,رو به ,در دانشكده ,سازمان راديو تلويزيون
درباره این سایت